جزئیات خبر | فروم
بازگشت به خانه
nasiri | tdnasiri52
۱۲:۵۷:۴۰ ۱۴۰۴/۰۷/۳۰

روزی در کوچه ای غبارگرفته، کدخدا محمود تک چشم با حرارت دست می جنباند و از خرافاتی و منفی بافی اهالی ده شکایت می کرد. او عشق خود به #سصفها را افسانه ای محتوم می خواند و تاب انتقاد نداشت. در مقابل، ناخدا عاقل با نگاهی که حکایت از عقل کلی ایشان می کرد، به ریش بلند و سفیدش دستی کشید و فرمود: «ای کدخدای بالادست! مردی چون تو می باید صبور باشد و از کوره در نرود. ما همگی سال هاست که به اینده سصفها امیدواریم؛ از همین روست که اینجا هستیم. راه درست، گفتگو ،همراهی و تصمیم جمعی است، نه فریاد انفرادی.»

لیست اخبار